با اميد به رحمت خدا زندگي كنيد
شخصي
چند جمله مهم
زندگي مثل دوچرخه سواري مي مونه .. واسه حفظ تعادلت هميشه بايد در حركت باشي
جرج آلن: اگر كسي را دوست داري، به او بگو. زيرا قلبها معمولاً با كلماتي كه ناگفته مي‌مانند، مي‌شكنند
ميان انسان و شرافت رشته باريکي وجود دارد و اسم آن قول است
همه دوست دارند به بهشت بروند , اما كسي دوست ندارد بميرد. بهشت رفتن جرأت مردن ميخواهد.
شريف ترين دلها دلي است که انديشه ي آزار کسان درآن نباشد.  زرتشت
چارلي چاپلين: خوشبختي فاصله اين بدبختي است تا بدبختي ديگر.
روزی روزگاری اهالی یه دهکده تصمیم گرفتند تا برای نزول باران دعا کنند, در روز موعود همه مردم برای مراسم دعا در محلی جمع شدند و تنها یك پسر بچه با خودش چتر آورده بود و این یعنی ایمان.
بدبختي تنها در باغچه اي که خودت کاشته اي مي رويد.
وقتي كه زندگي برات خيلي سخت شد، يادت باشه كه درياي آروم، ناخداي قهرمان نمي‌سازه.
همیشه به کسی فکر کن که تو رو دوست دارد، نه کسی که تو دوستش داری
اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.
موفق كسي است كه با آجرهايي كه بطرفش پرتاب مي شود، يك بناي محكم بسازد
انيشتين: اگر انسان ها در طول عمر خويش ميزان كاركرد مغزشان يك ميليونيوم معده شان بود اكنون كره زمين تعريف ديگري داشت
تا چیزی از دست ندهی چیز دیگری بدست نخواهی آورد این یک هنجارهمیشگی است
زن مخلوقي است كه عميق تر ميبيند و مرد مخلوقي است كه دورتر را ميبيند
زندگي تاس خوب آوردن نيست، تاس بد را خوب بازي کردنه



تاریخ: دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط يعقوب مصطفايي

تله موش


موش ازشکاف دیوارسرک کشید تا ببیند این همه سروصدا برای چیست؟

مرد مزرعه دار تازه از شهر رسیده بود و بسته ای با خود آورده بود و زنش با خوشحالی مشغول باز کردن بسته بود.

موش لب هایش را لیسید و با خود گفت: « کاش یک غذای حسابی باشد.»

اما همین که بسته را باز کردند، از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد؛ چون صاحب مزرعه یک تله موش خریده بود.

موش با سرعت به مزرعه برگشت تا این خبر جدید را به همه ی حیوانات بدهد. او به هرکسی که می رسید، می گفت:

« توی مزرعه یک تله موش آورده اند، صاحب مزرعه یک تله موش خریده است.»

 


 

مرغ با شنیدن این خبر بال هایش را تکان داد و گفت:

آقای موش، برایت متأسفم. از این به بعد خیلی باید مواظب باشی، به هر حال من کاری به تله موش ندارم، تله موش هم ربطی به من ندارد


میش وقتی خبر تله موش را شنید، صدای بلند سرداد و گفت:

«آقای موش من فقط میتوانم دعایت کنم که توی تله نیفتی، چون خودت خوب می دانی که تله موش به من ربطی ندارد. مطمئن باش که دعای من پشت و پناه تو خواهد بود».

موش که ازحیوانات مزرعه انتظار هم دردی داشت، به سراغ
گاو رفت. اما گاو هم با شنیدن خبر، سری تکان داد و گفت:

« من که تا حالا ندیده ام یک گاوی توی تله موش بیفتد.!»

او این را گفت و زیر لب خنده ای کرد و دوباره مشغول چریدن شد.

 

سرانجام، موش نا امید از همه جا به سوراخ خودش برگشت و در این فکر بود که اگر روزی در تله موش بیفتد، چه می شود؟

در نیمه های همان شب، صدای شدید به هم خوردن چیزی در خانه پیچید. زن مزرعه دار بلافاصله بلند شد و به سوی انباری رفت تا موش را که در تله افتاده بود، ببیند.
او در تاریکی متوجه نشد که آنچه در تله موش تقلا می کرده، موش نبود، بلکه یک مارخطرناکی بود که دمش در تله گیر کرده بود. همین که زن به تله موش نزدیک شد، مار پایش را نیش زد و صدای جیغ و فریادش به هوا بلند شد.

صاحب مزرعه با شنیدن صدای جیغ از خواب پرید و به طرف صدا رفت، وقتی زنش را در این حال دید او را فوراً به بیمارستان رساند.

بعد از چند روز، حال وی بهتر شد. اما روزی که به خانه برگشت ، هنوز تب داشت. زن همسایه که به عیادت بیمار آمده بود، گفت:

«برای تقویت بیمار و قطع شدن تب او هیچ غذایی مثل سوپ مرغ نیست.»


مرد مزرعه دار که زنش را خیلی دوست داشت فوراً به سراغ مرغ رفت و ساعتی بعد بوی خوش سوپ مرغ در خانه پیچید.

اما هرچه صبر کردند، تب بیمار قطع نشد. بستگان او شب و روز به خانه آن ها رفت و آمد می کردند تا جویای سلامتی او شوند. برای همین مرد مزرعه دار مجبور شد،
میش را هم قربانی کند تا با گوشت آن برای میهمانان عزیزش غذا بپزد.

روزها می گذشت و حال زن مزرعه دار هر روز بدتر می شد. تا این که یک روز صبح، درحالی که از درد به خود می پیچید،
از دنیا رفت و خبر مردن او خیلی زود در روستا پیچید.

افراد زیادی در مراسم خاک سپاری او شرکت کردند. بنابراین، مرد مزرعه دار مجبور شد، از گاوش هم بگذرد و غذای مفصلی برای میهمانان دور و نزدیک تدارک ببیند.

 

حالا، موش به تنهایی در مزرعه می گردید و به حیوانان زبان بسته ای فکر می کرد که کاری به کار تله موش نداشتند!





تاریخ: دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط يعقوب مصطفايي

تست IQ - جای علامت سوال چه عددی میگذارید؟! ...

اگر:

5 = 1

25 = 2

125 = 3

625 = 4

? = 5
 

برای مشاهده جواب پائین بروید ...
ولی قبل از آن که جواب را ببینید، دوباره فکر کنید ...

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

جای علامت سوال باید عدد 1 را قرار داد.
اگر قبول ندارید خط اول را به یاد بیاورید

5=1

.

نتیجه‌گیری اخلاقی : مسائل ساده زندگی را بیخود پیچیده نکنید.




تاریخ: دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط يعقوب مصطفايي

اعتقاد به تاثیر دعـــــا! ...

پولداري در کابل، در نزديکي مسجد قلعه فتح الله رستوراني ساخت که در آن موسيقي بود و رقص، و به مشتريان مشروب هم سرويس مي شد.
ملاي مسجد هر روز موعظه مي کرد و در پايان موعظه اش دعا مي کرد تا خداوند صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلاي آسماني را بر اين رستوران که اخلاق مردم را فاسد مي سازد، وارد کند.
يک ماه از فعاليت رستوران نگذشته بود که رعد و برق و توفان شديد شد و يگانه جايي که خسارت ديد، همين رستوران بود که ديگر به خاکستر تبديل گرديد.
ملاي مسجد روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را بجا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبريک گفت و علاوه کرد: اگر مومن از ته دل از خداوند چيزي بخواهد، از درگاه خدا نااميد نمي شود.
اما خوشحالي مومنان و ملاي مسجد دير دوام نکرد.
صاحب رستوران به محکمه شکايت کرد و از ملاي مسجد تاوان خسارت خواست.
اما ملا و مومنان البته چنين ادعايي را نپذيرفتند.

قاضي هر دو طرف را به محکمه خواست و بعد از اين که سخنان دو جانب دعوا را شنيد، گلو صاف کرد و گفت:
نمي دانم چه حکمي بکنم !! من هر دو طرف را شنيدم، از يک سو ملا و مومناني قرار دارند که به تاثير دعا و ثنا باور ندارند از سوي ديگر مرد مي فروشي که به تاثير دعا باور دارد …

از کتاب : " پدران . فرزندان . نوه ها "
اثر : پائولو کوئيلو.




تاریخ: دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط يعقوب مصطفايي

بــــادکـــنـکهـــــا ! ...

در یک شهربازی پسرکی سیاهپوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد که از قرار معلوم فروشنده مهربانی بود.
بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدینوسیله جمعیتی از مشتریان جوان را جذب خود کرد .
سپس بادکنک آبی و همینطور یک بادکنک زرد و بعد ازآن یک بادکنک سفید را رها کرد.
بادکنک ها سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند.
پسرکی سیاهپوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود.
تا این که پس از لحظاتی به بادکنک فروش نزدیک شد و با تردید پرسید : ببخشید آقا! اگر بادکنک سیاه را هم رها می کردید آیا بالا می رفت ؟
مرد بادکنک فروش لبخندی به روی پسرک زد و با دندان نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت وپس از لحظاتی گفت :
" پسرم آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد"

دوست من ... چیزی که باعث رشد آدمها میشه رنگ و ظواهر نیست ...
رنگ ها ... تفاوت ها ... مهم نیستند ... مهم درون آدمه، چیزی که در درون آدم ها است تعیین کننده مرتبه و جایگاهشونه و هرچقدر ذهنیات ارزشمندتر باشه ، جایگاه والاتر و شایسته تری نصیب آدم ها میشه.




تاریخ: دو شنبه 9 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط يعقوب مصطفايي

طرف ميره نونوايی ، يه 5 ريالي ميده به نانوا ،
نانوا ميگه : 5 ريالی كه نون نميشه ! طرف ميگه :
صداشو در نيار من ماكسی ميليانوس هستم !




تاریخ: چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط يعقوب مصطفايي

آيا مي دانيد که ...؟!!
انسان سالانه بيش از ۱۰ ميليون مرتبه پلک مي زند!
خورشيد ۳۳۰۳۳۰ مرتبه بزرگتر از زمينه!
يک گالن روغن سوخته، مي‌تواند تقريبا يک ميليون گالن آب تميز را آلوده کند!
ناخن‌هاي انگشتان دست، تقريبا چهار برابر ناخن‌هاي پا رشد مي‌کنند!
حرف E بيشتر از تمام حروف انگليسي، در كلمات بكار مي‌رود در حاليكه حرف Q كمترين كاربرد را دارد!
خوردن يك عدد سيب اول صبح، بيشتر از يك فنجان قهوه باعث دور شدن خواب آلودگي مي‌شود!
دلفين‌ها هم مانند گرگ‌ها هنگام خواب يك چشمشان را باز مي‌گذارند!
قديمي‌ترين آدامسي كه جويده شده، متعلق به ۹۰۰۰ سال پيش بوده است!
اسكيمو‌ها هم از يخچال استفاده مي‌كنند، منتها براي محافظت غذا در مقابل يخ زدن!
سرعت آب دهاني كه هنگام عطسه از دهان شما خارج ميشود، حدود ۱۲۰ كيلومتر بر ساعت است!
۸ دقيقه و ۱۷ ثانيه طول مي‌كشد تا نور خورشيد به زمين برسد!
جويدن آدامس هنگام خوردن پياز، مانع از اشك‌ريزي شما مي‌شود!
در تايوان بشقاب‌هاي گندمي درست مي‌شود و افراد بعد از خوردن غذا، بشقابشان را هم مي‌خورند!
يك‌چهارم استخوان‌هاي بدن، در پاي او قرار دارد!
اثر لب و زبان هر كس، مانند اثر انگشت او منحصربه‌فرد است!
اگر مي‌خواهي از آرواره يک تمساح جان سالم به در ببري، انگشت‌هايت را در چشمانش فرو کن.
وقتي شخصي در سريلانکا سرش را از طرفي به طرف ديگر تكان مي‌دهد، يعني «باشه»!
يکي از شگفتي‌هاي رياضي اين است‌ که وقتي عدد 111111111 را در خودش ضرب كني، جواب خواهد شد:
12345678987654321
«Dreamt» تنها كلمه‌ايست که در زبان انگليسي با mt تمام مي‌شود!!
«يويو» اولين بار به عنوان يک سلاح در فيليپين استفاده مي‌شد!
در واشنگتن‌ بيشتر از مردمانش، تلفن وجود دارد.




تاریخ: چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط يعقوب مصطفايي

حکایت مرد فاضل !!!! ...

روزگاری مردی فاضل زندگی می‌کرد و هشت‌ سال تمام مشتاق بود راه خداوند را بیابد؛
او هر روز از دیگران جدا می‌شد و دعا می‌کرد تا روزی با یکی از اولیای خدا و یا مرشدی آشنا شود.
یک روز هم‌چنان که دعا می‌کرد، ندایی به او گفت به‌جایی برود ، در آن‌جا مردی را خواهد دید که راه حقیقت و خداوند را نشانش ‌خواهد داد.
مرد وقتی این ندا را شنید، بی‌اندازه مسرور شد و به ‌جایی که به او گفته شده بود، رفت.
در آن ‌جا با دیدن مردی ساده، متواضع و فقیر با لباس‌‌های مندرس و پاهایی خاک‌ آلود، متعجب شد!
مرد آن اطراف را کاملاً نگاه کرد اما کس دیگری را ندید. بنابراین به مرد فقیر رو کرد و گفت : روز شما به ‌خیر.
مرد فقیر به ‌آرامی پاسخ داد: هیچ‌وقت روز شری نداشته‌ام !
پس مرد فاضل گفت: خداوند تو را خوشبخت کند !
مرد فقیر پاسخ داد: هیچ‌گاه بدبخت نبوده‌ام !!!
تعجب مرد فاضل بیش‌‌تر شد: همیشه خوشحال باشید ...
مرد فقیر پاسخ داد: هیچ‌گاه غمگین نبوده‌ام !!!
مرد فاضل گفت: هیچ سر درنمی‌آورم. خواهش می‌کنم بیش‌تر به من توضیح دهید.
مرد فقیر گفت: با خوشحالی این‌کار را می‌کنم.
تو روزی خیر را برایم آرزو کردی درحالی‌که من هرگز روز شری نداشته‌ام زیرا در همه‌حال، خدا را ستایش می‌کنم.
اگر باران ببارد یا برف، اگر هوا خوب باشد یا بد، من هم‌چنان خدا را می‌پرستم.
اگر تحقیر شوم و هیچ انسانی دوستم نباشد، باز خدا را ستایش می‌کنم و از او یاری می‌خواهم بنابراین هیچ‌گاه روز شری نداشته‌ام.
تو برایم خوشبختی آرزو کردی در حالی‌که من هیچ‌وقت بدبخت نبوده‌ام
زیرا همیشه به درگاه خداوند متوسل بوده‌ام و می‌دانم هرگاه که خداچیزی بر من نازل کند،
آن بهترین است و با خوشحالی هر آن‌چه را برایم پیش‌بیاید، می‌پذیرم.
سلامت یا بیماری، سعادت یا دشمنی، خوشی یا غم، همه‌ هدیه‌هایی از سوی خداوند هستند ...
تو برایم خوشحالی آرزو کردی، در حالی‌که من هیچ‌گاه غمگین نبوده‌ام زیرا عمیق‌ترین آرزوی قلبی من،
زندگی‌کردن بنا بر خواست و اراده‌ی خداوند است ...




تاریخ: چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط يعقوب مصطفايي

 

سرزمین شمالی ۳۱۸کیلوبایت دانلود
بابا لنگ دراز ۵۸۴کیلوبایت دانلود
بچه های کوه تارک ۱۸۱کیلوبایت دانلود (جکی و جیل ، همون بچه خرسهای که مادرشون مرد)
باب مورن ۱۸۴کیلوبایت دانلود
چوبین ۱۷۶کیلوبایت دانلود
گوتلاس ۱۷۷کیلوبایت دانلود
در برابر باد ۱۴۹کیلوبایت دانلود
فوتبالیستها سری اول ۶۱کیلوبایت دانلود سری دوم ۱۶۵کیلوبایت دانلود
گربه سگ ۱۲۹ کیلوبایت دانلود
حنا دختری در مزرعه ۵۶۹کیلوبایت
دانلود

هانیکو ۲۲۰کیلوبایت دانلود

جنگجویان کوهستان ۱۰۹کیلوبایت دانلود ((لینچان))
جیمبو ۱۱۹کیلوبایت دانلود (هواپیمای معروف)
خانم مارپل ۱۳۱کیلوبایت دانلود (کارگاه معروف آگاتاکریستی)
ناوارو ۴۱۴کبلوبایت دانلود (کمیسر دوست داشتنی پاریسی)
اوشین ۲۱۳کیلوبایت دانلود (سریال معروف ژاپنی چند صد قسمتی )
پرین ۱۶۳کیلوبایت دانلود (دختر دوست داشتنی با اون خر بیچارش پاریکال)
پرفسور بالتازار ۹۳کیلوبایت دانلود
بچه های مدرسه والت ۱۶۱کیلوبایت دانلود (اینم کارتون خیلی قشنگی بود)
ویکی ۱۷۵کیلوبایت دانلود
آهنگ جام جهانی ۱۹۹۰ ایتالیا ۵۵۱ کیلوبایت دانلود ( خیلی ها دنبال این آهنگ هستن)




تاریخ: چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط يعقوب مصطفايي

 حکایت لقمان حکیم !!!! ...

لقمان حكيم رضى الله عنه پسر را گفت:
امروز طعام مخور و روزه دار، و هر چه بر زبان راندى، بنويس.
شبانگاه همه آنچه را كه نوشتى، بر من بخوان؛
آنگاه روزه‏ات را بگشا و طعام خور.
شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند.
ديروقت شد و طعام نتوانست خورد.
روز دوم نيز چنين شد و پسر هيچ طعام نخورد.
روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند،
آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هيچ طعام نخورد.
روز چهارم، هيچ نگفت.
شب، پدر از او خواست كه كاغذها بياورد ونوشته‏ها بخواند.
پسر گفت: امروز هيچ نگفته‏ام تا برخوانم.
لقمان گفت: پس بيا و از اين نان كه بر سفره است بخور و بدان كه روز قيامت،
آنان كه كم گفته‏اند، چنان حال خوشى دارند كه اكنون تو دارى .




تاریخ: چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط يعقوب مصطفايي

حکایت خدا و گنجشک !!!! ...

روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت.
فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: " می آید، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.
" فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:
" با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست."
گنجشک گفت: " لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این توفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست.
سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:" ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. " گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود.
خدا گفت: " و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی. " اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.
ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد.




تاریخ: چهار شنبه 4 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط يعقوب مصطفايي

 

 


آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر، به ما می‌خندد!
یا زمینی را که دلش، از سردی شب‌های خزان
نه شکست و نه نگرفت!
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت،
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست!
ماه من!
دل به غم دادن و از یأس سخن‌ها گفتن
کار آن‌هایی نیست که خدا را دارند
ماه من!
غم و اندوه، اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه‌ای‌ات، از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا، چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود، که خدا هست، خدا هست!
او همانی است که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم می‌داد
او همانی است که هر لحظه دلش می‌خواهد، همه زندگی‌ام،
غرق شادی باشد
ماه من!
غصه اگر هست، بگو تا باشد!
معنی خوشبختی،
بودن اندوه است…!
این همه غصه و غم، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین
ولی از یاد مبر؛
پشت هر کوه بلند، سبزه‌زاری است پر از یاد خدا!
و در آن باز کسی می‌خواند؛
که خدا هست، خدا هست
و چرا غصه؟! چرا؟

 

شعر از مهین رضوانی فرد




تاریخ: دو شنبه 2 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط يعقوب مصطفايي

beautifull




تاریخ: یک شنبه 1 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط يعقوب مصطفايي




تاریخ: یک شنبه 1 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط يعقوب مصطفايي

1.یارو ميره خونه ي دوستش، بعد از يه ساعت مياد كه بره دوستش ميگه نهار بمون، نهار ميمونه، بعد نهار مياد بره دوستش ميگه: حالا بيا يه دست تخته بزنيم، بازي تموم ميشه مياد بره دوستش ميگه: بدون شام كه نميشه. شام ميخوره مياد بره دوستش ميگه دير وقته! بخواب فردا برو، ميخوابه. صبح مياد بره دوستش ميگه: با شيكم خالي؟ بمون بعد صبحونه برو، يارو ميگه: نه ديگه. خانم بچه ها تو ماشين منتظرند!




تاریخ: یک شنبه 1 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط يعقوب مصطفايي

بهترين شمشيرزن

جنگجويي از استادش پرسيد: بهترين شمشيرزن کيست؟
استادش پاسخ داد: به دشت کنار صومعه برو.
سنگي آنجاست. به سنگ توهين کن.
شاگرد گفت: اما چرا بايد اين کار را بکنم.سنگ پاسخ نمي دهد.
استاد گفت: خوب پس با شمشيرت به آن حمله کن.
شاگرد پاسخ داد: اين کار را هم نمي کنم. شمشيرم مي شکند.
و اگر با دست هايم به آن حمله کنم, انگشتانم زخمي مي شوند، و هيچ اثري روي سنگ نمي گذارند.
من اين را نپرسيدم. پرسیدم بهترين شمشيرزن کيست؟
استاد پاسخ داد:
بهترين شمشيرزن به آن سنگ مي ماند، بي آنکه شمشيرش را از غلاف بيرون بکشد، نشان مي دهد که هيچ کس نمي تواند بر او غلبه کند!



تاریخ: یک شنبه 1 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط يعقوب مصطفايي

یک تست مفید!

آرامش داشته باشید و ساکت بنشینید.

1- در متن زیر C را پیدا کنید. از مکان نمای موس استفاده نکنید.
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO COOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO
OOOOOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO OOOOOOOOOOOOOOOO

2-
اگر درمتن بالا C را پیدا کردید، حالا 6 را پیدا کنید.
9999999999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999
9999999999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999
9999999999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999
9999699999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999
9999999999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999
9999999999999999999 9999999999999999 9999999999999999 9999999999999999

3- حالا حرف N رابیابید. کمی مشکل‌تر از قسمت‌های بالا می‌باشد.
MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MNMMMM
MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMM
MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMM
MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMM
MMMMMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMMMMMMMMMMMM MMMMMM

این یک شوخی نیست.
اگر قادر بودید که ای
ن سه تست را پشت سر بگذارید، شما دیگر هیچ وقت نیاز به دکتر اعصاب و روان نخواهید داشت.
مغز شما عملکرد خوبی دارد و ازبیماری آلزایمر در امان خواهید بود




تاریخ: یک شنبه 1 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط يعقوب مصطفايي

هنگام بازدید از یک بیمارستان روانی، از روانپزشک پرسیدم: شما چطور می‌فهمید که یک

بیمار روانی به بستری شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟

روانپزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخوری، یک فنجان و یک سطل جلوی بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالی کند.

من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادی باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است.

روانپزشک گفت: نه عزیزم! آدم عادی درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد. شما می‌خواهید تخت‌تان کنار پنجره باشد؟




تاریخ: یک شنبه 1 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط يعقوب مصطفايي

فــــقــــــر ! ...

فقر ...
ميخواهم بگويم ......
فقر همه جا سر ميكشد .......
فقر ، گرسنگي نيست .....
فقر ، عرياني هم نيست ......
فقر ، گاهي زير شمش هاي طلا خود را پنهان ميكند .........
فقر ، چيزي را " نداشتن " است ، ولي ، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست .......
فقر ، ذهن ها را مبتلا ميكند .....
فقر ، بشكه هاي نفت را در عربستان ، تا ته سر ميكشد .....
فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند ......
فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ،‌ كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند ......
فقر ، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند .....
فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود .....
فقر ، همه جا سر ميكشد ........

فقر ، شب را " بي غذا " سر كردن نيست ..
.
فقر ، روز را " بي انديشه" سر كردن است
.




تاریخ: یک شنبه 1 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط يعقوب مصطفايي
کم‌خونی
 
جدیدترین تحقیقات دانشمندان علوم پزشكی مشخص می‌كند كه بسیاری از مبتلایان به بیماری كم‌خونی به طور تصادفی از بیماری خود مطلع می‌شوند و در واقع كم‌خونی را نیز باید جزو بیماری‌های خاموش محسوب كرد. در گزارشی كه اخیراً از سوی مركز كنترل و پیشگیری از بیماری‌ها (CDC) منتشر شد، مشخص گردید از هر ۱۰ زن بالغ در ایالات متحده یك نفر به بیماری كم خوبی و یا فقر آهن مبتلاست. در نیمی از این موارد فقر و آهن به حدی است كه مانع از تولید گلبول‌های قرمز خون به میزان لازم می‌شود. امری كه در نهایت منجر به كم‌خونی شدید خواهد شد. كمبود آهن بیشتر در زنان بالغ دیده می‌شود كه دلیل آن نیز از دست دادن خون به صورت ماهانه است كه طی سیكل قاعدگی اتفاق می‌افتد. زنانی كه به مقدار كافی، آهن و در رژیم غذایی خود استفاده نمی‌كنند. به كمبود آهن و در نهایت كم‌خونی مبتلا می‌شوند. آهن اعمال حیاتی مهمی را در بدن تنظیم می‌كند؛ اما شناخته‌ شده‌ترین كار آهن در بدن كمك به حمل اكسیژن در خون است. آهن یك جزء مهم و اساسی در تركیب هموگلوبین است، ماده‌ای كه اكسیژن را از ریه‌ها به بدن حمل می‌كند. بدون وجود مقادیر كافی آهن، تولید هموگلوبین و حمل اكسیژن در بدن مختل می‌شود. بسیاری از افرادی كه به كم‌خونی مبتلا می‌شوند، علائم خاصی نداشته و فقط در بعضی از موارد احساس كسالت مختصری خواهند داشت. مركز كنترل بیماری‌های ایالات متحده پیشنهاد می‌كند كه زنان بالغ هر ۵ تا ۱۰ سال یك بار آزمایش‌های تشخیصی را برای بررسی ابتلای احتمالی خود به كم‌خونی انجام دهند. از آنجایی كه نیاز بدن به آهن در دوران بارداری افزایش چشمگیری می‌یابد‌، بنابر این احتمال وقوع كم‌خونی در این دوران بیشتر است. ابتلای زنان آبستن به كم‌خونی احتمال وقوع زایمان پیش از موعد را به میزان ۲ برابر و احتمال به دنیا آمدن نوزاد با كمبود وزن را تا ۳ برابر افزایش می‌دهد.



تاریخ: یک شنبه 1 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط يعقوب مصطفايي
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 11
بازدید کل : 40772
تعداد مطالب : 68
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1


Alternative content