جوك
با اميد به رحمت خدا زندگي كنيد
شخصي
  • لطیفه های کوتاه

    یه روز یه مرده ای می میره از پسرش می پرسن که چی شد پدرت مرد؟

    پسر می گه:شیر خورد مرد

    بهش می گن یعنی چه؟ چطوری؟

    میگه داشت شیر می خورد گاوه نشست

  • نکته های با مزه وحکمت آموز

    يكي از خان ها كه نوكرش از روي اسب افتاده بود او را صدا كرد و گفت؛ به من نگاه كن تا ياد بگيري چطوري بايد سوار اسب شد و خودش جفت زد كه روي زين بپرد ولي از آن طرف به زمين افتاد و در حالي كه از درد ناله مي كرد و كمرش را مي ماليد، گفت؛ احمق! تو اينطوري سوار اسب مي شوي!

  • لطیفه های مدیریتی

    دو نفر ميرن يك رستوران كلاس بالا، ‌دو تا نوشابه سفارش ميدن‌، بعد هم يكي يه ساندويچ از كيفشون درميارند، ‌شروع مي‌كنند به خوردن. گارسونه مياد ميگه: ‌ببخشيد، ‌شما نمي‌تونيد اينجا ساندويچ خودتونو بخوريد. اونها يك نگاهي به هم مي‌كنند و ‌ساندويچاشونو باهم عوض مي‌كنند!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: یک شنبه 29 اسفند 1389برچسب:,
ارسال توسط يعقوب مصطفايي

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 13
بازدید کل : 40774
تعداد مطالب : 68
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1